جملات فراموش عشق + عکس نوشته عشق فراموش شده

در این پست می توانید متن های کوتاه درباره فراموشی و عکس نوشته درباره فراموشی و جملات فراموش عشق و عکس نوشته عشق فراموش شده و جملات کوتاه درباره فراموشی و اشعار کوتاه درباره فراموشی و عکس استوری فراموش کردن را مشاهده کنید.

جملات فراموش عشق

یک بار دیگر دلم را قانع کردم فراموشت کند

اما این دفعه برای فراموش کردنت

نه سیگار کشیدم و نه دلتنگی

و این یعنی پایان من و تو

—–

نبودن هیچ کس سخت نیست

فراموش کردن یک بودن سخت است

گاهی بدون بغض و گریه
و بدون داد و هوار
باید قبول کنی
فراموش شدنت را….

—–

تصمیم گرفتم آنقدر کمیاب شوم شاید دلی برایم تنگ شود ، ولی افسوس فراموش شدم

عکس استوری فراموش کردن

شنیــده بودم که خاک سرد است
ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را

گاهی سراغم را بگیر
حالم را بپرس
نگذار فکر کنم
چه پیش پا افتاده بودم
که بعد از آن همه خاطره
فراموش شدم

—–

زیبایی ها را چشم می بیند و مهربانی ها را دل
چشم فراموش میکند اما دل هرگز
پس بدان تازمانی که دل زنده است فراموش نخواهی شد

شیشه های شکسته تعویض می شوند
پل های شکسته ، تعمیر
آدم های شکسته ، فراموش …

عکس نوشته فراموش کردن

فراموشی می آید
مثل همین پائیز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده

فراموش کردن دوستان بزرگ لطمه زدن به قانون خاطره هاست …
همیشه به یادتم …

—–

می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنـم را

تو ماه را بیشتر از همه دوست می‌داشتی

و حالا ماه هر شب تو را به یاد من می‌آورد

می‌خواهم فراموش‌ات کنم

اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجره‌ها پاک نمی‌شود

عکس استوری فراموشی عشق

فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن بود
از همان آب هایی که می پرد توی گلو
و سال ها سرفه می کنیم

دلت نگیرد از نبودن کسی
آدم ها
سال هاست که دچار فراموشی اند

جدیدا اسم خیانت شده یه اشتباه

که باید ببخشی و فراموش کنی

وگرنه محکوم میشی به کینه ای بودن

عکس استوری فراموش شدن

برسنگ مزارم بنویسید آشفته دلی خفته دراین خلوت خاموش . . .
او زاده ی غم بود که از خاطر دوستان گشت فراموش . . .

قسمت بهونه اس
بهونه ای برای نبودن
بهونه ای برای رفتن
بهونه ای برای فراموشی
پای خدا را وسط نکشیم.️..

—–

ای نشسته درخیال من، فراموشم مکن
با فراموشی و تنهایی، هم آغوشم مکن
زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز و ساز خویش، خاموشم مکن
هر چه می خواهی بکن اما فراموشم مکن