اشعار عاشقانه خیام نیشابوری + بهترین اشعار عاشقانه عمر خیام نیشابوری

0

در این پست می توانید اشعار عاشقانه و صمیمی و سخنان عاشقانه و کوتاه از خیام و جملات زیبا و گیرا از عمر خیام و اشعار عاشقانه خیام نیشابوری و بهترین اشعار عاشقانه عمر خیام نیشابوری و اشعار فریبنده عاشقانه را مشاهده کنید.

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

این قافله عمر عجب میگذرد

دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد

چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد

گر چشمه زمزمی و گر آب حیات

آخر به دل خاک فرو خواهی شد

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است

اشعار عاشقانه و جذاب از خیام

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست

دریاب که هفته دگر خاک شده ست

می نوش و گلی بچین که تا درنگری

گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

گرچه غم و رنج من درازی دارد

عیش و طرب تو سرفرازی دارد

بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک

در پرده هزار گونه بازی دارد

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم

سخنان عاشقانه و صمیمانه از خیام

برخیز و بیا بتا برای دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

این حل معما نه تو خوانی و نه من

هست در پس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

آن به که در این زمانه کم گیری دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست
آنکس که به جمگی ترا تکیه بر اوست
چون چشم خرد باز کنی دشمنت اوست

اشعار کوتاه خیام نیشابوری از عشق

امروز تو را دسترس فردا نیست

و اندیشه فردات به جز سودا نیست

ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست

کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

افسوس که نامه جوانی طی شد

و آن تازه بهار زندگانی دی شد

آن مرغ طرب که نام او بود شباب

افسوس ندانم که کی آمد کی شد

اشعار عاشقانه خیام نیشابوری

در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک ساغر می‌دهد مرا بر لب کشت
هرچند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من ار برم دگر نام بهشت

نظرات