اشعار کوتاه شهرام شیدایی + شعر کوتاه عاشقانه

0

شهرام شیدایی یکی از شاعران معاصر است که از وی کتاب های زیادی منتشر شده است. یکی از مهم ترین آثار وی «آتشی برای آتشی دیگر» نام برد. در این پست اشعار کوتاه شهرام شیدایی و اشعار عاشقانه جای داده ایم.

 اشعار کوتاه شهرام شیدایی

اشعار کوتاه شهرام شیدایی

چرا هیچ‌کس به ما نگفته است که زمین
مدام چیزی را از ما پس می‌گیرد
و ما فکر می‌کنیم که زمان می‌گذرد

شاید زمین، آن سیاره‌ای نیست که ما در آن باید می‌زیستیم
و از این رو، چیزی در ما همیشه پنهان می‌ماند
و به این زندگی برنمی‌گردد

———-

از هر جایی موسیقی بخواهد می‌ تواند شروع شود
از هر جایی شعر بخواهد می‌ تواند شروع شود

اشعار کوتاه شهرام شیدایی

نمانده دیگر از سکوت

هوای ناشناسِ او

به روی بوم خم شده

آیینه را می‌کِشد

اشعار کوتاه عاشقانه

بی‌آن‌که بدانی حرف زده‌ای
بی‌آن‌که بدانی زنده بوده‌ای
بی‌آن‌که بدانی مُرد‌ه‌ای

ساعت را بپرس کمکت می‌کند
از هوا حرف بزن کمکت می‌کند
نامِ مادرت را به یاد بیاور
شکل و تصویرِ کسی را
سریع! از چیزِ کوچکی آغاز کن

اشعار کوتاه شهرام شیدایی

یک‌ زمانی
دیدنِ کولی‌ ها در شهر
استعداد نمی‌ خواست

———-

فکر می‌کردم همه‌چیز را

می‌شد گفت

وقتی‌که چیزی برای گفتن نداشتم

متن و اشعار کوتاه شهرام شیدایی

نمره‌‌ عینک کسی بالا می‌رفت
حتما یکی از نزدیکانم بوده
یا کسی که می‌شناختمش
چهره‌ کسی داشت به زیرِ آب‌ها می‌رفت

اشعار کوتاه شهرام شیدایی

آیا شنیدن صدای یک رودخانه
دنیاهایی دفن شده را از زندگی
بیرون نمی‌کشد؟

———-

هروقت که با آدمی تازه آشنا می‌شوم

شعری تازه دارم

و می‌دانم،

که کلاهی دیگر

سرم رفته است

اشعار کوتاه شهرام شیدایی

متن های عاشقانه

غلت که زدم
مادر از جلوِ چشمم گذشت
بدون لبخند بدون حرف

غلت که زدم
نموریِ دیوارها را حس کردم

اشعار کوتاه شهرام شیدایی

فکر می‌ کردم همه‌ چیز را
می‌ شد گفت
وقتی‌ که چیزی برای گفتن نداشتم

———-

آن‌قدر گرفته‌ام که

فقط به مُرده‌ها احتیاج دارم

فقط،

به مُرده‌ها

اشعار کوتاه شهرام شیدایی عاشقانه

برف می‌بارید
برف می‌بارد
برف با ماست

بشقاب‌ها را می‌چینیم
قاشق‌های خالی را به دهان می‌گذاریم
و خیال می‌کنیم خوش‌بختیم
و خیال می‌کنیم سکوتمان لبخندهای فقیرانه‌مان
کمی از سرما می‌کاهد

اشعار کوتاه شهرام شیدایی

کلمه‌ هایی که از ما به جا خواهند ماند
بی خوابی عجیبی خواهند کشید
بی خوابی عجیبی

———-

از روزی که دست‌هایم

به سخن‌گفتن با من آغازیدند

پرنده‌ای سنگین را

در خود حس کرده‌ام

متن های عاشقانه کوتاه

آیا شنیدن صدای یک رودخانه
دنیاهایی دفن شده را از زندگی
بیرون نمی‌کشد؟

اشعار کوتاه شهرام شیدایی

تو زمینه ی شعرهایم هستی
گرچه هیچ کس این را نداند
همه ی کلمه ها
اول معنای تو را می دهند
بعد به آنچه خوانده می شوند
در همه ی حرف هایم
پنهانت کرده ام

نظرات