اشعار درباره انسانیت + عکس نوشته درباره مهربانی و انسان بودن

0

در این پست می توانید متن های کوتاه درباره مهربانی و اشعار درباره انسانیت و عکس نوشته درباره مهربانی و انسان بودن و متن درباره مهربون بودن و عکس استوری درباره انسانیت و جملات ناب درباره انسانیت و عکس نوشته درباره مهربان بودن را مشاهده کنید.

اشعار درباره انسانیت

اشعار درباره انسانیت

بار درخت علم ندانم مگر عمل

با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری

علم آدمیت است و جوانمردی و ادب

ورنی، ددی، به صورت انسان مصوری

« سعدی شیرازی»

اشعار درباره انسانیت

از میان دو واژه انسان و انسانیت،

اولی در میان کوچه‌ها

و دومی در لابلای کتاب‌ها سر‌گردان است.

اشعار درباره انسانیت

آدمی‌زاده طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته وز حیوان
گر کند میل این، شود پس از این
وار کند میل آن شود به از آن

عکس استوری مهربانی

رتبه هر کس در این عالم به انسان بودن است

کشته شد انسانیت، با دستِ بی مقدارها

کافر مطلق بخوانیدم، اگر این است دین

آبروی شرع را بُردید، ای دین دارها

اشعار درباره انسانیت

خویشتن را خیر خواهی خیرخواه خلق باش

زآن که هرگز بد نباشد نفس نیک‌اندیش را

آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است

کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را

«سعدی»

اشعار درباره انسانیت

پس به صورت عالم اصغر تویی
پس به معنی عالم اکبر تویی
ظاهراً آن شاخ اصل میوه است
باطناٌ بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل وامّید ثمر
کی نشاندی باغبان بیخ شجر
پس به معنی آن شجر از میوه زاد
گر به صورت از شجر بو دش ولاد

جملات ناب مهربان بودن

بعد از این هرگز نمیرنجم ز کج رفتارها

لب فرو میبندم از تفسیرِ این کردارها

بیشه هایِ خالی و خاموش گاهی میشوند

در غیابِ شیرها ، جولانگهِ کفتارها

از ازل در گوشه ای تنها بِه از دیدارِ خلق

اشعار درباره انسانیت

از همان روزی که دستِ حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرتِ هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مُرد

اشعار درباره انسانیت

گفت اَدخُل فی عِبادی تل تقی
جَنَهُ مِن رؤیتی یا متَّقی
عرش با آن نور با پهنای خویش
چون بدید آن را برفت از جای خویش
خود بزرگی عرش باشد بس مدید
لیک صورت کیست چون معنی رسید

عکس استوری اشعار درباره انسانیت

رسد آدمی‌ به‌ جائی‌ که‌ به‌ جز خدا نبیند

بنگر که‌ تا چه‌ حدّست‌ مکان‌ آدمیّت‌

طیَران‌ مرغ‌ دیدی‌، تو ز پایبند شهوت

بدر آی‌ تا ببینی‌ طیران‌ آدمیّت‌

نه‌ بیان‌ فضل‌ کردم‌ که‌ نصیحت‌ تو گفتم‌

هم‌ از آدمی‌ شنیدیم‌ بیان‌ آدمیّت‌

اشعار درباره انسانیت

اعتقاداتت را برای خودت نگهدار و انسانیت را به تمام دنیا نشان بده!

اشعار درباره انسانیت

بوالبشر کو علّم الا سماء به گست
صد هزاران علمش اندر هر رگ ست
اسم هر چیزی چنان کآن چیز هست
تا به پایان جان او را داد دست

نظرات