متن درباره اعتراض + عکس نوشته عدالت
در این پست می توانید متن های اعتراض آمیز درباره زندگی و متن درباره ناعدالتی زندگی و متن درباره اعتراض و عکس نوشته عدالت و عکس استوری اعتراض و متن های کوتاه اعتراض آمیز و اشعار نو درباره اعتراض را مشاهده کنید.
متن درباره اعتراض
هر موقع تونستی شبیه انتظاراتی که از دیگران داری باشی؛حق اعتراض کردن داری…
—–
عدل چِه‌بود، وضع اندر موضعش
ظلم چِه‌بود، وضع در ناموضعش
عدل چِه‌بود، آب ده اشجار را
ظلم چِه‌بود، آب دادن خار را
مولانا
من به آسمان به باران، به تو اعتراض دارم
به نگاهِ سرد و بی جان، به تو اعتراض دارم
حق من نبوده اینجا که بدون تو بمیرم
به خدایِ سختِ ادیان، به تو اعتراض دارم
به نگاه عشق سوگند، و به روحِ یاس زیبا
من به کوچه و خیابان، به تو اعتراض دارم
متن عدالت خواهی
گندم را دزدیده بودند ، صداى اعتراض‌ها بلند شد ؛ نان بین مردم پخش کردند ، اعتراض‌ها خاموش شد !…
عدل کن، عدل که گفتند حکیمان جهان
مملکت بی‌مدد عدل نماند بر جای
ملک الشعرای بهار
گـــاهی اون قـــــدر بـــــــد دلت مـــیشکنه… که حتی…! نــــای اعتـــــراض هــم نــــداری فقـــــط سکوت می‌کنی و میری
در گوشه و کنار شهر
در هیاهوی فروشنده ها و
ازدحام رهگذران.
زنانی را می بینم
که زخم های به خون نشسته ی
روی پیکرشان
خبر از فریاد های پر از درد می دهد
اما یقین دارم که آنها
روزی خواهند مرد،
بی آنکه کلامی برای اعتراض گفته باشند….
جملات اعتراضی
شاه را بِه بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند
حافظ شیرازی
بعضی وقتا توی زندگی باید بایستی و ببینی خدا میخواد باهات چیکار کنه نه اعتراض کن نه حرفی بزن فقط صبر کن.
—–
اگر انسان خود را مثل کرم کند، نباید اعتراض کند وقتی دیگران او را زیر پا له می کنند….
بیا اینطور فکر کنیم….
شاید برفها نشانه ی اعتراض خداست ، شاید یک فرصت است یک شانس!!!
خدا پاک کنش را برداشته و میکشد به روی همه ی بدی ها…
پاک کن سفیدش را می کشد ….به روی من….. به روی تو
به روی زشتی های خیابان ها…. و همه جا را سفید میکند
خوش شانس بودی که پاک کن خدا به روی تو هم باریده
بیا و با بدی هایت سفیدی برف های خدا را سیاه نکن…
عکس نوشته و متن درباره اعتراض
عدالت کن که در عدل آن‌چه یک ساعت به دست آید
میسَر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را
صائب
گاهی باید رفت… بی هیچ اعتراض… بی هیچ نگاهی به پشت سر… گاهی باید دور شد… بغض را قورت داد… اشک را در چشمها حبس کرد… نفسی به تنگی روزگار کشید… و… رفت…
نظرات