اشعار کوتاه اخوان ثالث + عکس نوشته اشعار اخوان ثالث

0

در این پست می توانید متن ها و اشعار زیبا از اخوان ثالث و اشعار غمگین اخوان ثالث و شعرهای عاشقانه از اخوان ثالث و اشعار کوتاه اخوان ثالث و عکس نوشته اشعار اخوان ثالث و عکس استوری مناسب اینستاگرام از اخوان ثالث را مشاهده کنید.

اشعار کوتاه اخوان ثالث

اشعار کوتاه اخوان ثالث

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

اشعار کوتاه اخوان ثالث

گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را

دیدم و آمد به یادم دردمندی های دل
گرچه غافل بود آن مه مبتلای خویش را

اشعار کوتاه اخوان ثالث

انتظار خبری نیست مراقاصدک

قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟

از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی، اما، ‌اما

گرد بام و در من

بی ثمر می‌گردی

اشعار کوتاه اخوان

چون شمعم و سرنوشت روشن، خطرم

پروانهٔ مرگ پر زنان دور سرم

چون شرط اجل بر سر از آتش تبرم

خصم افکند آوازه که با تاج زرم!

اشعار کوتاه اخوان ثالث

دلم در دوریت خون شد، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید

اشعار کوتاه اخوان ثالث

باغ بی برگی

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش

باغ بی برگی،

روز و شب تنهاست،

با سکوت پاکِ غمناکش

سازِ او باران، سرودش باد

اشعار عاشقانه اخوان

تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده ی من . . .

چه جنونی

چه نیازی،

چه غمی ست؟

اشعار کوتاه اخوان ثالث

کاش می شد بنویسم چه نوشتی با چشم
کاش می گفت عبارت چه اشارت کردی

نادر از هند نبرد، آنچه تو بردی ز دلم
که تو مهری و مهاری و مهارت کردی

دلم ایران و تو اسکندر تاییس اطوار
زدی و سوختی و کشتی و غارت کردی

اشعار کوتاه اخوان ثالث

لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است

اشعار کوتاه اخوان ثالث

عکس نوشته اشعار اخـوان ثـالث

زمستون،تن عریون باغچه چون بیابون

درختا با پاهای برهنه زیر بارون

نمیدونی تو که عاشق نبودی

چه سخته مرگ گل برای گلدون

اشعار کوتاه اخوان ثالث

لحظه‌ دیدار نزدیک است
باز من دیوانه‌ام ، مستم
باز می‌لرزد دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم؛

های نخراشی به غفلت گونه‌ام را تیغ؛
آی نپریشی صفای زلفکم را دست؛
و آبرویم را نریزی دل!
ای نخورده مست!

نظرات