اشعار ترکی شهریار + بهترین اشعار ترکی شهریار
در این پست می توانید گزیده ای از اشعار ترکی و جدیدترین اشعار زیبا و مفهومی و اشعار ترکی شهریار و بهترین اشعار ترکی شهریار و اشعار عاشقانه ترکی از شهریار و اشعار حیدربابا ترکی را مشاهده کنید.
اشعار ترکی شهریار
صبح اولدی هر طرفدن اوجالدی اذان سسی
گـــویا گلیــــر ملائـکه لــــردن قــــرآن سسی
بیر سس تاپانمیـــرام اونا بنزه ر، قویون دئییم:
بنزه ر بونا اگـر ائشیدیلسیدی جـــان سسی
صبح شد و از هر سمت، صدای اذان بلند شد
گویا که از فرشتگان، صدای قرآن میآید
صدایی مثل آن نمییابم، بگذارید بگویم که
اگر صدای جان شنیده میشد، به آن شبیه بود
سنین بهرن یئین کیمدیر؟
کیمینکیسن؟ ییهن کیمدیر؟
سنه دوغرو دئین کیمدیر؟
یالان دونیا، یالان دونیا!
اشعار عاشقانه ترکی
گویا بسان دوران کودکیام که در گاهواره آرمیدهام
صدای مهربان مادرم برایم لالایی میگوید
یا اینکه در سفر هستم و بیدارم میکنند که برخیز تا به مقصد برسیم
زنگ شتر نواخته میشود که کاروان دارد عبور میکند
آخرالزّمان شده و گوش فرا دهید که
فریاد کمکخواهی مردم، عرش را به لرزه درمیآورد
پاییز انسانی است و جان ها همانند برگ پاییزی به زمین میریزند
برگهای پاییزی وقتی میریزند، پاییز همانند ساز، ناله سر میدهد
بیری آینا ، بیری پاس دیر
بیری آیدین، بیری کاس دیر
گجه تویدور، گونوز یاس دیر
گول آچدیقجا، سولان دونیا
اشعار عاشقانه شهریار
نه ظریف بیر گلیــــــن عزیزه سنی
منه لایق تــــــــاری یــــاراتمیشدی
بیر ظریف روحه بیر ظریف جسمی
ازدواج قدرتیـــــــــله قـــــاتمیشدی
سن یاریمین قاصدی سن
ایلش سنه چای دئمـــــــیشم
خیالینـــــــی گؤندریـــــب دی
بس کی من آخ وای دئمیشم
آخ گئجه لر یاتمامیشــــــام
من سنه لای ـ لای دئمیشم
چاتیب، سندن کوچن کئچدی
اجل جامین، ایچن کئچدی
اولان اولدو، کئچن کئچدی
نه ایستردین اولان دونیا
بوغولایدین، دوغان یئرده
دوغوب خلقی بوغان یئرده
اوغول نعشین اوغان یئرده
آنا زولفون یولان دونیا
گزیده ای از اشعار شهریار
عزیزه! خداوند تو را یک عروس ظریف
که لایق من بود خلق کرده بود
و ازدواج یک روح ظریف را با قدرت
به یک جسم ظریف پیوند داده بود
تو قاصد معشوقم هستی
بنشین برای تو چای گفته ام
از بس که من آه گفته ام
به تو لای لای گفته ام
به هنگام خواب تو من به چشمم
——-
سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیم
تکجه تاریم دیر قارا گونلرده غمخواریم منیم
چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه یین
تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم
کلاغ سیاه بختی من وقتی به پرواز درآمد،
اگر روز سپیدی هم داشتم آنرا سیاه کرده بود
مرگ که اسمش محو شود وقتی به منزل ما پا گذارد،
ماه من درآمده و خورشید هم غروب کرده بود
خذا رحمتش کند و با انبیا و اولیا محشور گردد