اشعار زیبا و عاشقانه سعدی + اشعار خاص و معنوی عاشقانه

0

در این پست می توانید از اشعار عاشقانه سعدی و اشعار زیبا و غمگین و دلنوشته های عاشقانه و اشعار سعدی درباره عشق عرفانی و اشعار زیبا و عاشقانه سعدی و اشعار خاص و معنوی عاشقانه استفاده کنید.

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد

سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد

و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز

همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد

چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من

گفتی اندر بن مویم سر نشتر می‌شد

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

اشعار دوبیتی عاشقانه

مجنون عشق را دگر امروز حالت است

کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است

فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند

این را شکیب نیست گر آن را ملالت است

عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

گفتی نظر خطاست تو دل می‌ بری رواست
خود کرده جرم و خلق گنه کار می‌ کنی

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

جملات و اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

من بی‌ مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

چنان به موی تو آشفته‌ ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

مرا خود با تو سری در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست

اشعار زیبا و عاشقانه سعدی

اشعار کوتاه عاشقانه سعدی

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش

گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت

کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد

تا نباید که بشوراند خواب سحرت

نظرات