جملات خواستن عشق + عکس نوشته رسیدن به عشق

در این پست می توانید متن های کوتاه درباره رسیدن و عکس استوری رسیدن به عشق و جملات خواستن عشق و عکس نوشته رسیدن به عشق و اشعار کوتاه درباره رسیدن و متن درباره رسیدن به معشوق و سخنان بزرگان درباره رسیدن و عکس نوشته رسیدن به هدف را مشاهده کنید.

    

جملات خواستن عشق

متن عاشقانه برای عشقم

همیشه نه
ولی گاهی
میان بودن و خواستن فاصله می افتد،
بعضی وقتها هست که
کسـی را با تمام وجود می خواهی
ولی
نباید کنارش باشی

روزی به خودت می‌آیی و میبینی
هر چقدر برای بودنش جنگیدی
او برای نبودن تلاش کرد
هر چقدر برای جای خالی‌اش جنگیدی
او برای نیامدن تلاش کرد …
از یک جایی به بعد میفهمی که باید کنار آمد
با خودت
با نبودنش
با جای خالی‌اش

ذکرِ تو از زبان من فکرِ تو از خیالِ من

چون بِرود که رفته ای در رگ و در مفاصلم

سعدی

عکس نوشته رسیدن

ای قهوه ی شیرین شده
باقاشق رویا
تلخ است تو را
از دهن افتاده ببینم
من بغض فرومی خورم
وجای تو خالیست
هر جاکه دو تا
صندلی ساده ببینم

ببخشید اگه میخواستمت
تو ارزش خواستن نداشتی!

می‌توان زیبا زیست…
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،
نه چنان بی‌مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!
لحظه‌ها می‌گذرند
گـــــرم باشیم پر از فــــکر و امید…
عشـــــق باشیم و سراسر خــورشید…

عکس استوری رسیدن به عشق

ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ
ﺳﺮﺕ ﺷﻠﻮﻍ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺪﺍﻧﯽ
ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨـــﻬﺎﯾﯽ …

بیماریِ شگفتی در جهان هست و آن خواستنِ چیزی است که نداری و پس زدن آن، وقتی که بدستش آوردی …!

—–

چه کسی میفهمد

در دلم رازی هست !

میسپارم آن را

به خیال شب و تنهایی خود . . .

سهراب سپهری

دلتنگی هایم برای تو
تمامی ندارد…
عزیزم !
آن روز که روسری گلدارت را
سرت کردی
فکر بی تابی پروانه ها نبودی !

دلنوشته جملات خواستن عشق

میگم دلبر
تو شبیه همون نارنگیای اولِ پاییزی!
همون قدر سبز!
همون قدر ترش و مَلَس!
همون قدر خواستنی!

اگر جای دانه‌هایت را که روزی کاشته‌ای فراموش کردی،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته‌ای …
“پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی…
و زیر هر آسمانی….
برای هر کسی… ”
تو نمی‌دانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!
که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …
اثر زیبا باقی می‌ماند،
حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد

چشمهایش…
امان از آن چشمهایش…
قاتلین من بودند و هر روز بی صدا مرا میکشتند…
اما امروز من به مرگ خودم راضیم…
ولی آن چشمها…
نمیدانم کجای این دنیا…
به چه مینگرند…