زیباترین متن های عربی عاشقانه همراه با ترجمه فارسی
خبرینا |متن های عربی عاشقانه کمتر در زبان فارسی ترجمه شده اند، در این پست سعی کرده ایم تعدادی متن عاشقانه و زیبا از زبان عربی با ترجمه فارسی برایتان تهیه و گردآوری کنیم.
زیباترین متن های عاشقانه عربی با ترجمه فارسی
فی الصباح
ستاخذ قبلتها
ثم تحضر لی
قهوتی العربیه
و تسال للمره
الالف عن حبّنا
و اجیب بانی
شهید الیدین
اللتین تعدان لی
قهوه فی الصباحهنگام صبح
بوسههایش
را میستاند
سپس یک
قهوه عربی برایم
آماده میکند
و برای بارِ هزارم
از عشقمان
میپرسد
و پاسخ میدهم
من شهیدِ
دستانی هستم
که هنگام
صبح برایم
قهوه آماده میکنند.#محموددرویش
هل تعرف سر قوّتی؟ لم یجف جرحی قط
میدانی راز قدرتم چیست؟ آنکه زخمم هرگز خشک نشده.
لماذا قدر للإنسان أن تکون أعمق جروحه تلک التی یحفرها بیده؟
[به راستی] چرا بر آدمیزاد مقدر شده که عمیقترینِ زخمهایش، آن باشد که به دست خود حفر نموده است؟
لم یقتل الحزن أحدًا، و لکنه جعلنا فارغین من کل شیء
اندوه، هیچ آدمیزادی را نکشت، ولی ما را از همهچیز تهی ساخت
لیتَ بَینی و بَینَکَ عامِرٌ و بینی وَبَینَ العالَمینَ خَرابُ کاش!
بین من و تو آباد باشد و بین من و همهی عالم، خراب!
ذا دخلتم القلوب، فأحسنوا سکناها
وقتی وارد قلبها شدید، [در آنها] به نیکویی زندگی کنید.
ولکنک ارتضیت لی الأذى وأنا الذی کنت أحسبک أرقُّ على قلبی منی
راضی شدی به آزارم [بیهول و واهمه]، در حالیکه من تو را، از خودم، بر قلبم، مهربانتر میپنداشتم.
ان أکون معک، و تکون معی ولا نکون معا، هذا هو الفراق
این که با تو باشم، و با من باشی، ولی «با هم نباشیم»… این همان «جدایی»ست.
أحببتک و کانک آخر أحبتی علی وجه الأرض
دوستت داشتم، گویی که «آخرینِ عزیزانِ من» بر روی زمینی.
أتظاهر بالقوه ، لکن قلبی یبکی کل یوم
تظاهر میکنم که «قوی»ام، اما قلبم هر [و همهی] روز گریه میکند.
سلاما علی الذین یعانقون بعضهم البعض کل لیله فی السرایر المتباعده
سلام بر آنها که، هر شب، در بسترهایی دور از هم، یکدیگر را در آغوش میگیرند.
لم تکن آخر أحزانی، لکنک کنت أکبرها
تو آخرین اندوهم نبودی، ولی بزرگترینشان بودی.
لستُ محزوناً. أنا حزن العالم
من غمگین نیستم، من «اندوه عالمم».
لا یستقیمُ العالم، إلا برأسٍ مائل، على کتفِ من نُحب
جهان درست نمیشود، مگر با سری خمیده، بر روی شانه آنکه دوستش میداریم.
لا تعبث بقلب احد و ستسألک یومأ «بأی ذنب قتلت؟»
با قلب کسی بازی نکن، که روزی [چون دخترکان زندهبهگور]، از تو خواهد پرسید؛ «به کدامین گناه کشته شد؟».
سلاما على لون الحزن فی عینیک
سلام بر «رنگ اندوه» چشمانت.
ﻋﻨﺪ ﺍﻟﻠﻘﺎﺀ ﺍﻷﻭﻝ؛ ﻻ ﺗﺴﺘﻤﻊ ﻷﻱ ﺃﻏﻨﻴﺔ ، ﻭﻻ ﺗﻀﻊ ﺃﻱ ﻋﻄﺮ، ﻭﺇﻳﺎﻙ ﺃﻥ ﺗﺤﺐ ﺍﻟﻤﻜﺎﻥ ﻛﺜﻴﺮﺍً ..ﻭﻻ ﺗﺴﺄﻝ ﻋﻦ ﺍﻟﺴﺒﺐ
در دیدار اول، به هیچ ترانهای گوش نکن، هیچ عطری نزن، و از دوستداشتن محل دیدار هم بر حذر باش..دلیلش را هم نپرس..
فیک من ألقمر نوره و جماله… و بعده عنّی
از ماه در تو سه چیز هست؛ نورش و زیباییاش و دوریاش از من
و حب الوحده شعور لایعرفه إلا من جرب الخذلان کثیراً
و «عشق به تنها بودن» احساسیست که هیچکس نمیشناسدش، مگر کسی که «رها شدن» را بسیار تجربه کرده باشد.
غسان کنفانی یهجا در مقابل ابراز دلتنگی و گلایههای طرفش، یه حرفی زده که به نظرم اگه واقعا ته دل کسی چنین حسی باشه، ته ته عاشقیه. میگه من هرجا که باشم و هرکجا که برم، آخرش «أعود الیک، کما یعود الیتیم الى ملجأه الوحید»، برمیگردم پیش تو، مثل یتیمی که به تنها پناهگاهش برمیگرده.
أحبک، و لا تسألنی ما الدلیل، هل سمعت رصاصه تسأل القتیل؟
من «دوستت دارم»، و نپرس «چرا»، مگر [تا کنون] شنیدهای که گلولهای از مقتول سوالی بپرسد؟
انته حلاوته حیاتی یعنی چه
تو شیرینی زندگی من هستی